معنی غوطه ور

فارسی به انگلیسی

فرهنگ فارسی هوشیار

غوطه ور

غوته ور پاغوشیده ‎ در آب فرو رونده غوطه خوار، غواص.


غوطه ور سازی

غوته ور سازی پاغوشاندن


غوطه ور شدن

(مصدر) فرو بردن کسی یا چیزی را در آب، غرق کردن.


غوطه ور کردن

(مصدر) فرو بردن کسی یا چیزی را در آب، غرق کردن.


غوطه وری

غوته وری پاغوشش ‎ عمل غوطه ور غوطه خوردن، غواصی.

لغت نامه دهخدا

غوطه ور

غوطه ور. [طَ / طِ وَ] (ص مرکب) آنکه در آب فرورود. غواص. (ناظم الاطباء). فرورونده در آب. به آب فروشونده. غوطه خورنده. غوطه زننده. سر به آب فروبرنده. غوطه خوار. غوطه خور. رجوع به غوطه و غوته شود.


غوطه ور شدن

غوطه ور شدن. [طَ / طِ وَ ش ُ دَ] (مص مرکب) غوطه خوردن. به آب فروشدن. فرورفتن در آب. سربه آب فروبردن. غوطه زدن. ناغوش خوردن:
در آن کو به خون غوطه ور شد نگاه
ز خون همچو خون بسته گردید راه.
میرزا طاهر وحید (از آنندراج).
دورنمای آن کم کم محو و در تاریکی غوطه ور میشد. (سایه روشن صادق هدایت ص 12).


غوطه ور کردن

غوطه ور کردن. [طَ / طِ وَ ک َ دَ] (مص مرکب) فروبردن چیزی یا کسی را در آب. سر در آب فروبردن. غوطه دادن. غوته دادن. رجوع به غوطه و غوته شود.


غوطه

غوطه. [طَ/ طِ] (از ع، اِ) فروشدن به آب. فرورفتگی در آب و غرق شدگی. فرورفتگی سر در آب. غوطه به واو معروف است نه به واو مجهول، زیرا در عربی به واو مجهول نمی آرند. (غیاث اللغات). سر به آب فروبردن، و فارسیان به واو مجهول خوانند؛ و با لفظ زدن و نمودن و خوردن و دادن و فروبردن استعمال شود. و بعضی قید «تا کمر» و «تاگردن » و «تا قدم » نیز کرده اند. (آنندراج). در فرهنگ اسدی و برهان قاطع غوته به تاء نقطه دار بمعنی غوطه خوردن و سر به آب فروبردن و فرورفتن در آب آمده است و همچنین صاحب برهان قاطع غوت را نیز به همین معنی آورده است، و غوطه را معرب غوته میداند، از این رو شاید غوطه ٔ عربی مأخوذ از غوت یا غوته ٔ فارسی باشد.
ترکیب ها:
- غوطه خوار. غوطه خور. غوطه خوردن. غوطه دادن. غوطه زدن. غوطه فروبردن. غوطه گاه. غوطه نمودن. غوطه ور شدن. رجوع به هر یک از این ماده ها شود.


غوطه فروخوردن

غوطه فروخوردن. [طَ / طِ ف ُ خوَرْ /خُرْ دَ] (مص مرکب) سر به آب فروبردن. فروشدن در آب. فرورفتن در آب. غوطه خوردن. غوطه ور شدن. غوطه زدن. غوته خوردن. رجوع به غوطه و غوته شود:
درین دریا سر از غم برمیاور
فروخور غوطه و دم برمیاور.
نظامی.

فرهنگ عمید

غوطه ور

فرورفته در آب، آن‌که یا آن‌چه در آب فرو‌رفته است،
* غوطه‌ور شدن: (مصدر لازم) در آب فرو‌رفتن، سر به ‌آب فروبردن،

حل جدول

غوطه ور

شناور

فارسی به عربی

فارسی به آلمانی

غوطه ور شدن

Eintauchen, Senkung (f), Tauchen

معادل ابجد

غوطه ور

1226

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری